با "انفتاح اقدام ایرانیان عصر ناصری" به فرنگ، توسط آقازاده های آن روز و ارتداد آن ها به وطن تحت عناوین "متنور العقلان" و "متنور الفکران" و به تعبیر امروزی ها"اینتلکچوال ها"،" زمانه روشنگری" با "نشر مطبعه ها "در اکناف" ساخت مندی و یا بی ساختی نظام سیاسی ایران" و فراتر از آن" روشمندی و یا بی روشی" فراگرد توسع، مجال بروز و ظهور یافت.

بهنام صحرانورد تحلیل گر مسائل سیاسی و اجتماعی؛  حرف آور : با “انفتاح اقدام ایرانیان عصر ناصری” به فرنگ، توسط آقازاده های آن روز و ارتداد آن ها به وطن تحت عناوین “متنور العقلان” و “متنور الفکران” و به تعبیر امروزی ها”اینتلکچوال ها”، ” زمانه روشنگری” با “نشر مطبعه ها “در اکناف” ساخت مندی و یا بی ساختی نظام سیاسی ایران” و فراتر از آن” روشمندی و یا بی روشی” فراگرد توسع، مجال بروز و ظهور یافت.

” تغلب گفتمان نوشدگی” و اضطرار آن، باعث تاسیس” دواوین نظمیه، بلدیه، عدلیه، امنیه” و…گردید و بدین سان در کنار “صنایع مستظرفه”، وزارت معارف با ابتنای “رویکردآموزشی نوین وارداتی از فرانسه”، در جامعه ایران، رسالت سنگین” انکشاف ادله پسماندگی ایران قجری و فاهلون” را بر عهده گرفت.

اگر چه “تاسیس شورای برنامه ریزی و دانشگاه تهران”، نوید گام گذاشتن ایران در مسیر” عقلانیت جمعی” منبعث از یافتن مجهولات برای ساختن معلومات قاعده مند طبیعی و تصنعی را در اذهان روشنفکران آن روز جای می داد، اما دیری نپائید که “زمختی نظام استبدادی”، “قابلیت انطباق تفحص” نابوده های جامعه ایرانی” در حالت لوکال آن را به سرابی بیش ابدال نمود.

“فضای گفتمانی پسا انقلاب اسلامی” در” فقدان اتمسفرعلمی” در مراکز تصمیم گیری و” انجماد تاب آوری” در مقابله با دگری و” ناترسیمی نقشه جامع علمی” کشور و “برنامه های ایندیودوآل بهاری مدیران کلان نظام اداری” ایران در کاشتن “بذر ناپژوهشی” در ایران موثر بودند.

فرای آن رواج “مسابقه فرمول یک” در اصدار مراکز آموزش عالی در هر کوی و برزنی و ابدال هر خانه ای به تابلوی وزین دانشگاه دولتی نوبت اول، نوبت دوم و شاید در مستقبل، نوبت سوم و نوبت چهارم در صورت وجود جوان و دانشجو، دانشگاه آزاد با وجه تسمیه اسلامی و “پیام نور بی پول چون پل “برای برخی، موسسات بسیار اعجاب برانگیز غیر انتفاعی، غیر دولتی، چون اندر دستاوردهای بشری سبعه، ” مراکز بی مدیریت مدیریت دولتی برای مدیران”، “مراکز علمی، کاربردی بی علم و فاقد مهارت”و قس علیهذا “برگ های زرد رنگ و خزان زده پژوهش” را به “شتای تطویل یافته پژوهش رهنمون” ساخت، به گونه ای که هر کاردان و ناکاردانی چون کردان، “ادای تحصیل کردگی را بر ردای دوش خود”، به “تزویر اتم” به مثابه “طلوع چراغ روشنایی” بر سیاهی خود در” شوآف قاب جعبه جادویی”، رسانه های همسو و همسود، چون طبل بلندی کوبیدند.

در اثنای چنین تقلای بی تمامی، هر رهگذری عنوان مقدس استاد بر خود گرفت و هر جوانی نام زیبای دانشجو را یدک کشید. بدین سان “ترمینال نوین علمی” دیگری در بلاد ایجاد شد و “جارچی های نوینی قارچ گون پدیدار گشتند که ندا می دادند و ندا می دهند. :” کتاب، پایان نامه، رساله، مقاله، isi و…”

یادم نرفته اذعان کنم خاستگاه علم در ورای “توصیف، تبیین، تحذیر، تجویز و پیش بینی های محتمل الوقوع مطلوب و نامطلوب”، معنی دار می شود.

به راستی جامعه شش میلونی مدعی دانشگری و دانش اندوزی در قامت جستجوگران علمی با پژوهش های دهن پرکن و مطنطن، واجد کدامین خصلت از ابعاد دانش بیانی، رویه ای، مصرح و… می باشند؟ کدامین حاجت اضطراری را ارتفاع نموده است و کدامین گرهی را گشایش نموده است؟ دانشگاهی که باید” دانشگاه مسئله زدا “می شد، امروزه به “دانشگاه مسئله زا” ابدال یافته است؟ زهی خیال باطل از پژوهش های نا پژوهش شده. من که از قیل و قال مدرسه و دانشگاه با اندر قواعد عجیبش حالی دلم گرفته است. شما خوبان را نمی دانم.

  • نویسنده : بهنام صحرانورد