همین که امروز خبرش را آورده اند و روز قبل تر ش سراغ خیلی از ما را گرفته بود برای بد بودن همگى مان کفایت می کند؛ به خدا!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی حرف آور،حمید رستمی/ همین که امروز خبرش را آورده اند و روز قبل تر ش سراغ خیلی از ما را گرفته بود برای بد بودن همگى مان کفایت می کند؛ به خدا!
اینکه به رامین بگوید برم تهران برگردم همدیگه رو ببینیم اینکه خواسته قبل از رفتن وحید به عسلویه حتما ببیند ش و اینکه به مهدی زنگ زده چرا تو مجامع هنری کمتر حضور داری ؟ و اینکه دیروز صبح به من پیام داده و خبر کتاب جدید ش را داده و پیشنهاد کرده که قصه هام رو کتاب کنم .
همه و همه نشانه خوب بودن او بوده و ما آدمهایی بودیم که دُز معرفتمان در آستانه هشدار قرار دارد . خدا یا ما را ببخش!

“شیرین زبان” در این چند سال کاری که کرد در نوشتن و چاپ کردن و جستجوی مخاطب خلاصه شد و یاد کردن از همراهان، ولی افسوس که خیلی از دوستان چنان با تیغ تیز نقد و بهتان زدندش که امروز بر واویلا گویی شان فلک می خندد .
همین چند روز پیش در یک گروه دویست نفره سکه یک پولش کردند ، دل آزرده و خسته جان پیام ها را برایم فرستاد و شاکی شد که می بینی فلانی با من چه می کند.
شاید گمان می کرد که علی آباد هم دهی ست و می خواست میانجیگری کنم و من حیران ندانستم چه بگویم که نه سیخ بسوزد و نه کباب. عمری چوب همین مصلحت اندیشی های ظاهری را خوردیم و امروز به خاطر یاد آوری اش به رگبار بسته شدن پی وی ام توسط برخی ها را شاهدم که گفته اند حق ندارم با یادآوری اشان ترور شخصیت کنم و کام بقیه را تلخ !خدا یا ما را ببخش!

“شیرین زبان” علاوه بر اینکه در حوزه های مختلف می نوشت ، زیاد هم می نوشت و صد البته نوشته هایش بالا و پایین زیاد داشت و به عنوان کسی که در مجله سارای برخی از نوشته هایش را چاپ می کردم آدم پر ظرفیت و نقد پذیری دیدم اش که حتی در برابر فحش های آخته و نظرات تحقیر کننده دوستان مدعی خم به ابرو نمی آورد و فقط می نوشت و می نوشت و چاپ می کرد و پخش می کرد.
یادم هست که در یک شماره “نشریه دغدغه ” وحید علیرضایی رمان تازه چاپ شده اش را حسابی نواخته بود و او باز به دلیل اینکه رمانش را خوانده و نقد کرده تشکر اساسی از وحید کرد. ما هیچکدام در برابر نظرات دیگران آن گونه برخورد نکرده و نخواهیم کرد. خدا یا ما را ببخش!

همیشه می گفت هر نشریه یی که در بیاوری صد نسخه برای من پیش فروش کنار بگذار. “پولی را که از کار گِل در می آورد خوش داشت که در کار دل خرج کند”و این چنین بود که همواره یکی از حامیان مالی مطبوعات محلی _ در حد وسع اش_ بود و همیشه تشویق به در آوردن مجله می کرد.
خیلی ها این گونه نبوده و نیستند .
اولا نشریات محلی را در حد پاک کردن شیشه هم قبول ندارند و همه را چرت ارزیابی می کنند و در خوش بینانه ترین حالت هم صفحه یی که خود در ان مطلب دارند را سوا می کنند و بقیه را مستحق کفر ابلیس هم نمی دانند. یا اینکه طرف سه تا مطلب تا حالا چاپ نکرده و ادعایش پرده آسمان را سوراخ می کند . او سالها ی سال در کار گل ماند و جانش را هم داد تا ما همچنان در صفا و مروه کار دل و کار گل عمر تلف کنیم. خدا یا ما را ببخش!

دنیا همین است . تا دیروز به دنبال اثبات خود بود و امروز همه استاد به ناف نداشته اش می بندد . هر چه نبود به اندازه کافی و وافی آدم اخلاق مدار و نیک اندیشی بود که جای کسی را تنگ نکرده بود و مثل خیل عظیمى از ماها کارش در نفی این و اثبات آن و بالا بردن خود و پایین آوردن این و آن نبود. خدا یا ما را ببخش!

حرف آور؛ لطف‌اله شیرین زبان، طناز، داستان نویس و پرستار اردبیلی در خردادماه سال ۹۶، هنگام اعزام به ماموریت دچار سانحه واژگونی آمبولانس شد و اهل قلم و جامعه پزشکی را داغدار کرد.

روحش شاد و یادش گرامی.

انتهای پیام/

  • نویسنده : حمید رستمی