به گزارش پایگاه خبری تحلیلی حرف آور. نیازمند اردبیلی که به ناچار دست به سوی خیران دراز کرده بود تا با کمکهای آنها روزهای سخت زندگی را سپری کند و امید به روزی داشت که با عنایت پروردگار و همت خود به توانمندی دست یابد، گلچین روزگار امانش نداد و با تقدیم زندگیاش، از تمامی کمکهای مردم نیکاندیش قدردانی کرد.
آنچه در ادامه میآید شرح زندگی این مددجوی اردبیلی است:
۴۵ ساله و ساکن شهرستان اردبیل است. سرپرست خانواری که مدام به خانوارش سفارش میکرد: «اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید، بگذارید خطاها، ضعفها و گناهانم دفن شود، روحم را به دست خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید مرا یاد کنید، کار خیری انجام دهید یا به کسی که نیازمند کمک شماست، یاری رسانید؛ که اگر آنچه را گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند».
مهربانی از چهرهاش پیدا بود و با دلسوزی در حالی که خود مشکلات بسیاری در زندگی داشت، میکوشید تا مرهمی بر دردهای دیگر افراد نیازمند بگذارد و یا حتی وقتی که از دستش کاری ساخته نبود، گوش جان به مشکلات آنها میسپرد و محرم دلهای خزان زده میشد.
کارگر سادهای که سه دختر داشت و به دلیل نبود شغل ثابت، مجبور به سفرهای مکرر به شهرها و استانهای دیگر میشد تا همواره شاهد لبخند و شادمانی کودکانش باشد. پس از اینکه فرزندان دوری پدر راتحمل میکردند، به محض اینکه از راه میرسید، دورش جمع میشدند و دستان پینهبستهاش را در دست میگرفتند.
اجاره مسکن، هزینههای زندگی و تحصیلی و مشکلات اقتصادی، هر یک بیش از پیش او را در غم فرو میبردند اما با توکل بر خدا، اخم به ابرو نمیآورد و رنجهای را تحمل میکرد. آنقدر عزت نفس داشت که نمیتوانست مشکلات را به خانوار بروز دهد و در خود فرو میبرد تا همیشه لبخند را بر چهره کودکانش مشاهده کند.
سفرهای طولانی مدت در سرما و گرما، انجام کار در شبانهروز و تحمل گرفتاریها همگی دست به دست هم دادند و او را راهی بیمارستان کردند. در آنجا به تشخیص پزشکان، به مدت طولانی بستری شد و پس از مرخص شدن، دیگر توان گذشته را برای انجام فعالیت نداشت.
به دلیل اینکه نمیتوانست به صورت مداوم سرپا بایستد، کمتر به او کار میدادند و به دلیل بیماری هم خانهنشین شد. او که محرم اسرار دیگران بود، آبروداری اجازه نمیداد که سفره دلش را پیش هر کسی بگشاید و مشکلات را بازگو کند. با این همه، امدادگران کمیته امداد استان اردبیل که وضعیت این خانوار را در مرحله اسفباری یافتند، در سال ۸۴ آنها را تحت حمایت این نهاد قرار دادند تا بخشی از گرفتاریهایشان برطرف شود.
حمایت کمیته امداد استان اردبیل از این خانوار موجب شد تا نور امیدی را در زندگی خود مشاهده کنند و به آینده امیدوارتر بنگرند. دست یاری خیران هم به سوی آنها شتافت و روزهای پرنشاط و شادیآفرین آغاز شد.
بار دیگر لبخند بر چهره اعضای خانوار نشست و دلهایشان شاکر خداوند متعال بودند که در اندوهناکترین لحاظات زندگی به دادشان رسید و میتوانستند مانند روزهایی که پدر سلامت بود، به مدرسه بروند و علم و معرفت بیاموزند.
مددکاران کمیته امداد استان اردبیل با ارائه خدمات درمانی به سرپرست خانوار و تجویز دارو توسط پزشکان خیر، پدر توانست تاحدودی بهبود یابد. او کسی نبود که در خانه بنشیند و دلش میخواست در پی لقمهنانی حلال، پس از بازیابی سلامتی به کار و فعالیت بازگردد.
حدود چهار سال بعد، امدادگران کمیته امداد استان اردبیل با اعطای تسهیلات اشتغالزایی به سرپرست خانوار کمک کردند تا راننده وانتبار شود و در کنار خدمات حمایتی و این نهاد، بتواند بخشی از هزینههای زندگی را تأمین کند.
روزی که وسیلهباربری را خریداری کرد، بهترین روز زندگیاش بود. سر از پا نمیشناخت و از اینکه میتوانست با کار و تلاش چرخههای زندگی را بچرخاند، شادمان بود. او که همواره آرزو داشت کمکهای خیران را جبران کند، به صورت رایگان جهیزیه نوعروسان نیازمند را جابهجا میکرد، از مستمندان به خاطر حمل وسایل پولی نمیگرفت و کرایه بسیار کمی از افرادی که میدید محروم هستند دریافت میکرد.
همواره به کودکانش توصیه میکرد: «با همنوعان خود مهربان باشند و در کار خیر مشارکت کنند». زندگی آنها پیش به سوی خوشبختی میرود که بار دیگر بیماری به سراغ پدر میآید و این بار او را زمینگیر میکند. غم و اندوه به خانه بازمیگردد و نفسهای پدر به شماره میافتد. با کمک امدادگران کمیته امداد و نیکوکاران اردبیلی، به علت وضعیت وخیم سرپرست خانوار، با نظر پزشکان خیر او به تهران اعزام میشود تا در آنجا مورد مداوا قرار گیرد.
همه دست به دعا میشوند تا بار دیگر چهره خندان پدر را مشاهده کنند. آه بر دل تک تک فرزندان مینشیند که سرپرست خانوار سلامت و پیروز به خانه بازخواهد گشت. دورش حلقه خواهند زد، دستان پینهبستهاش را بر روی سینه خواهند گذاشت. او با همان دستان زمخت و خسته، نوازششان خواهد کرد و حال تک تک آنها را جویا خواهد شد.
انتظار به سر رسید و پس از چند روزی بستری، اعلام شد که دچار مرگ مغزی شده است اما قلب، کبد، کلیهها و دیگر اعضای بدنش همچنان کار میکنند و میتوان با اهدای آنها به بیماران نیازمند زندگی دوباره بخشید.
لحظات سخت و نفسگیری بود، خداحافظی با پیکر پدر! اعضای خانوار که پی به مهربانی پدر برده بودند و میدانستند همواره در پی کار خیر است، به اهدای اعضای بدنش رضایت دادند تا او نیز به بزرگترین آرزویش که انجام کار نیک و دستگیری از نیازمندان بود، برسد.
اما پدر فراتر از انجام کارهای نیکوکارانه، جانش را تقدیم میکند و به پنج نفر زندگی دوباره میبخشد. او که در انتظار بود تا حداقل دل چند خانوار بیبضاعت را شاد کند تا کمال تشکر خود را از کمکهای خیران ابراز دارد، به هدف والاتری دست مییابد. او فراتر از هر هدفی، با عنایت پروردگار به بقا و بخشیدن زندگی دوباره به چندین خانوار کمک کرد و با اهدای اعضای بدن خود، شریان خون را در افراد نومید به جریان انداخت و به آنها امید تازهای داد.
این خانوار تحت حمایت کمیته امداد استان اردبیل به خوبی معنا و مفهوم آیه ۳۲ سوره مائده را دریافتند که خداوند در این آیه شریفه میفرماید: «هرکس نفسی را حیات بخشد، مانند کسی است که همه مردم را حیات بخشیده است» و میدانند که پدر با اهدای عضو در زیر خاک جوانه زده و شادمان است.
اشکها تبدیل به لبخند شد. این خانوار تحت حمایت کمیته امداد استان اردبیل با ایثار، فداکاری و اقدام خیرخواهانه خود، تصمیم مهم و ارزشمندی را در سختترین لحظات زندگی اتخاذ کردند و جانی دوباره به همنوعان خود بخشیدند.
روح جوانمردی در دل خانوار بیبضاعت زنده است که در اوج نیاز، بخشنده هستند و به دیگر اقشار جامعه نیز یاری میرسانند.
انتهای پیام /
- منبع خبر : کمیته امداد