به گزارش پایگاه خبری تحلیلی حرف آور، مهدی محمدی، روزنامه نگار و شاعر اردبیلی در یادداشتی ویژه برای اولین شماره ماهنامه ادراک، با نگاهی ظریف و خاص به دلایل انتشار نشریه ای کاغذی و کلیت پرداختن به کار رسانه در چنین شرایطی پرداخته است.
محمدی نوشته است:
ادراک ما در برابر شما!
من آسیمه سر، مبهمی در سرم
یکی از خطاهای شهریورم
داستان مایی که اشتباهی به دنیا آمده ایم، همین است دیگر… . همین که در روزگاری که میدانیم نشریات کاغذی رفته رفته به خلوت می روند، در روزگاری که اصلا نوشتن هزینه های بسیار دارد و اصلا در روزگاری که کاغذی برای نوشتن پیدا نمی شود از بس که گران شده و یافت نمی شود، بیاییم و شرع کنیم به انتشار نامه ای کاغذی؛ آن هم به نام “ادراک”!
شما لطفا ما را به خاطر خطاهایمان ببخشید و پوزشمان را پذیرا باشید و قبول کنید هرچند پذیرفتنش سخت است که “از سر دغدغه آمده ایم” و دلمان می خواهد بعد از روزگاری روزنامه نوشتن در سطح سراسری، حالا سری هم به زادگاهمان بزنیم و اگر توانستیم ادای دین کنیم. دینی که نمی دانیم از کجا، اما در هر حال در درونمان حسش کرده ایم و بدان ملتفطیم.
ما خطارکاران هرچند گناهکاریم، اما این را هم دریافته ایم که یافته های این جهان، عمدتا از آزمون و خطای خطارکاران به دست آمده، هرچند که دست کم در کلام سیاستمداران و مدیران مملکتی، ظاهرا! دوران آزمون و خطا، اصولا باید به پایان رسیده باشد. وچه بسا که قلم، هر چه خطاکارتر باشد، وظیفه شناس تر نیز هست.
شاید اگر ۱۲ سال پیش بود و در آن زمان دست به کار انتشار نشریه می زدیم، می گفتیم که “آمده ایم تا بمانیم” و از پسش چه شعارها که سر نمی دادیم. اما اینک؛ نه وقت آنگونه گفتن و سرودن است، که با احتیاطی تمام، می خوهیم بگوییم “آمده ایم که اگر توانستیم و شرایطش بود، بمانیم و چند قدمی باهم گام برداریم و سری به ادراک بزنیم و نهایتا اگر از دستمان برآید و قدرت و هزینه اش را داشته باشیم، دست کم، “تلنگری” باشیم اول برای خود و دوم برای شهر و دیارمان”. و البته نزدیک به واقعیت نیز همین است و این گونه باید گفت و نوشت.
رسالتی چنین و چنان برای خودمان قائل نیستیم که از پسش هم بر نمی آییم. که اگر در خانه کسی باشد، و ما را در دهان حرفی برآمده از عقلی و دغدغه ای، همان که آهسته در گوشی نجوا کنیم، بس است.
ما گرفتارانِ عقلی عاشق پیشه هستیم که چراغ دلی را در سینه یمان مدام در سوختن و گداختن نگه داشته است و حالا گاری سرنوشتمان افتاده در خیابان روبروی استانداری و اداره ارشاد اسلامی و فلان سازمان و دفتر فلان نماینده که باید هم این دیار را بسازیم و هم مهمتر از آن، باهم بسازیم؛ که بی سازش باهم، توان ساختنی نخواهد بود.
آقای استاندار، آقای مدیر کل و آقای نماینده، لطفا روی خوش به ما نشان دهید که تجربه این همه سال روزنامه نگاری نشان می دهد بی روی خوش، زیستن در عرصه رسانه سخت و هزینه بردار است؛ برای هر دو طرف.اگر هم خوشتان نیامد، همان اول کار و بعد از اولین شماره، تلفن را بردارید و زنگ بزنید و بفرمایید تمامش کنید تا ما هم همانجا تمامش کنیم. قول می دهیم تمامش کنیم. بی هیچ شروعی… . ما برای آن که باهم قدم بزنیم، گام در این راه گذاشته ایم و گرنه برای تنها قدم زدن، نیازی به جار کردن این حادثه نبود.
ما آمده ایم تا باهم اذعان کنیم که آنچه امروز شاهدش هستیم و جامعه ای که اکنون در برابرمان ایستاده است، ثمره نوع عملکرد خود ما بوده است.ما به نحوی و شما هم به نحوی.
پذیرفتن همین ماجرا، اغاز یک تفاهم بزرگ است و حتما آغازی برای دیگرگونه بودن. حالا، هم می توانیم به همین راه ادامه دهیم و فردایمان را اندوهبارتر از امروزمان کنیم و هم می توانیم برای فردای دل انگیزتری گام برداریم. ما مدعی آن نیستیم که راهی که ما برگزیده ام، مسیر همان فردای دل انگیز است، ما حرفمان این است که برای چنان فردایی، یاد بگیریم باهم “حرف” بزنیم.
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف ناگفته ای، به هم بزنیم
و چقدر از حرف زدن و مفاهمه باهم فاصله گرفته ایم. هر یک چنان در مسیر خود رفته ایم که توان بازگشتی و حرف زدنی در تقاطعی از راه را، نداریم و انگیزه اش را هم.
تو وقتی که با من قدم می زنی
چرا عشق من، حرف کم می زنی
“ادراک” را درک کنید که در سختی روزگار، خود را ملازم شما دیده و دل بسته به این که پذیرایش باشید تا بشود آیینه ای، زلال و صاف و دل دهد به همراهی تان که بعد از این همه دور شدن از هم، برگردیم و گاه، باهم حرفی بزنیم. حرفی در گذرگاهی برای فردایی… .
انتهای پیام/