سمیه شاهی فعال رسانه‌ای در یادداشتی نوشت: اصرار و عجله این مشتری، همه را کلافه کرده بود. مدام می‌گفت باید آماده شود چون «صاحب‌مجلس» است و مجلس رأس ساعت چهار شروع می‌شود. سالن پر بود از بوی اسپری و لاک، اما بوی عجله و اضطراب او غالب‌تر بود.  درست همان لحظه که مانیکورکار بادقت روی […]

سمیه شاهی فعال رسانه‌ای در یادداشتی نوشت: اصرار و عجله این مشتری، همه را کلافه کرده بود. مدام می‌گفت باید آماده شود چون «صاحب‌مجلس» است و مجلس رأس ساعت چهار شروع می‌شود. سالن پر بود از بوی اسپری و لاک، اما بوی عجله و اضطراب او غالب‌تر بود.

 درست همان لحظه که مانیکورکار بادقت روی ناخن‌های بلند و طرح‌دارش کار می‌کرد، شنیدم دارد درباره آرایش چشم سه‌بعدی و رژ لب خاصی حرف می‌زند که فقط در فلان پیج سفارشش داده. با خودم فکر کردم واقعاً بعضی‌ها چطور حاضرند برای چهره‌ای که فقط چند ساعت دوام دارد، این‌همه هزینه کنند، آن هم در حالی که بعد از همین مراسم دنبال ضامن برای وام ده‌میلیونی هستند!

هنوز فکر از سرم درنرفته بود که او با حرص گفت: لطفاً دسته‌گلم آماده باشه، گفته بودم رز مشکی با ارکیده بنفش می‌خوام، روبانشم طلایی بزنید، نه نقره‌ای!؛  یکی از کارمندان به من گفت: می‌دانی این دسته‌گل حدود دو میلیون درمیاید؟ تازه خودش گفته امروز قسط وام ۱۰ میلیونی‌اش را نداده است.

 آن‌وقت من مانده بودم وسط این تضاد خنده‌دار؛ زنی با میکاپی پر از اکلیل و سایه‌های خاص و نودی با دسته‌گلی مخصوص مدل‌های خارجی، اما جیبی خالی و چکی عقب‌افتاده!

 وقتی آماده شد، آینه را جلوی صورتش گرفتند: موهای لایت‌شده، چهره‌ای پر از خط و سایه، لب‌های اغراق‌آمیز و چشمانی شبیه مانکن‌های تبلیغاتی. همه چیزش فریاد می‌زد: من باید خاص دیده شوم؛ اما حقیقت تلخ‌تر از برق رژ لبش بود؛ او خاص نبود، بلکه گرفتار همان تبِ نمایشِ ظاهری‌ای بود که خیلی‌ها را درگیر کرده  است مردمی که برای چند ساعت در قاب عکس بدرخشند، حاضرند ماه‌ها زیر قسط و وام خم شوند.

 مدیر آرایشگاه آهی کشید و گفت: ما مشتری زیاد داریم از اینها. صورتشان میلیاردی، ولی حساب کارتشان همیشه منفی است.

 همان لحظه با خودم گفتم: عجیب نیست، عصر عجیبی‌ است؛ عصری که در آن بی‌پولی پنهان می‌شود زیر برقِ هایلایترها و گل‌های وارداتی، و وام ۱۰ میلیونی هم خرج چند ساعت عکسِ اینستاگرامی می‌شود.

این روزها انگار «زیبایی» معنی تازه‌ای پیدا کرده و  دیگر قرار نیست هماهنگ با حال درونت باشی، کافی است فقط از بیرون بدرخشی و دردناک‌ترش این است که در همین شهر آدم‌هایی هستند که با هزار امید دنبال یک وام ۱۰ میلیونی‌ هستند تا خرج ضروری زندگی را بدهند؛ اما همان رقم، در سالن آرایش خرج می‌شود تا چهره‌ای فیلترشده به واقعیت اضافه کند.

 گاهی فکر می‌کنم ما در این سال‌ها فقط چهره‌هامان را براق‌تر کردیم، نه زندگی‌هایمان را، زرق‌وبرق روی پوست‌مان زیاد شد اما برکت از سفره‌هامان رفت، گل‌هایمان بزرگ‌تر و آنچنانی‌تر شدند، ولی محبت میان‌مان کوچک‌تر؛ ظاهرها هر روز عجیب‌تر می‌شوند، اما درون‌هایمان ساده‌تر نمی‌شود و همین تضاد، بی‌صداترین شکل فقر است.

 نکته اساسی این است که وقتی وام ۱۰ میلیونی به‌جای سرمایه یا بهبود زندگی، صرف خریدهای آنی و مصرفی برای نمایش می‌شود، ما شاهد بازتولید چرخه‌ای معیوب هستیم و  این «تب نمایش» نه‌تنها شکاف طبقاتی را انکار نمی‌کند، بلکه آن را با های‌لایت‌ها و گل‌های گران‌قیمت تزئین کرده و به‌این‌ترتیب، فقر را به یک سوژه مد تبدیل می‌کند.

در نهایت، این هزینه‌های سرسام‌آور برای چند ساعت دیده‌شدن، در تضاد کامل با تلاش‌های واقعی برای خروج از تنگنای مالی قرار می‌گیرد و نشان می‌دهد که فشار اجتماعی برای «تظاهر به داشتن» چقدر قدرتمند است و چطور موفق می‌شود، حتی در لحظات حساس، تمرکز را از واقعیت‌های دشوار اقتصادی منحرف کند این در حالی است که باور دینی ما با این رفتارها همخوانی ندارد.